English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3495 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
center field U قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
center to center method U روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
center U سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center U نقطه گره
center U شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center U سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center U قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center U قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center U نقط ه میانی چیزی
off center U خارج از مرکز
center U متمرکز نقطه اتکاء
off-center <idiom> U عجیب وغریب
center U مرکز
center U وسط ونقطه مرکزی
center U درمرکز قرارگرفتن
center U سانتر
center U متمرکز کردن
center U کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center U میان
center U تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center U کیان
center U گروه مرکزی
center U مجمع
center U تمرکز یافتن
center lathe U ماشین تراش متمرکز
center line U خط محور
center line U خط صفر
center line U خط وسط زمین
center line U خط میانی زمین
center line U خط مرکز
center line U اسه
center line U مرکزدوران
center of gravity U مرکز ثقل
center of distribution U مرکز پخش
center of dispersion U مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center of dispersion U مرکز پراکندگی
center of burst U مرکزاصابت گلوله
center of buoyancy U مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
center of buoyancy U مرکز تعادل شناوری
center mark U علامت مرکز نشانه مرکز
center mark U مرکز سوراخ
center land U خط میانی
center ice U قسمت بی طرف زمین
center grinding U دستگاه سنگ متمرکز
center circle U دایره میانی
center circle U دایره وسط زمین
center board U ته قایق بادبانی
center bit U مته سه نبش
center base U میدان مرکزی
center back U بازیگر میانی خط عقب
center back U بک میانی
cost center U مرکز هزینه زا
center distance U فاصله مرکزی
center distance U فاصله ازمرکز
center grinding U سنگ چاقو تیزکنی
center gravity U گرانیگاه
center gage U مرکز سنج
center forward U بازیگر نوک حمله
center forward U نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward U سانترفوروارد
center fire U اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
center drill U مته متمرکز
center drill U مته مرکز
center of gravity U گرانیگاه
diffracting center U مرکز پراشنده
convalescent center U یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
control center U مرکزکنترل
control center U مرکز کنترل عملیات
four center arch U قوس جناغی چهار پرگاری
computing center U مرکز محاسبات
computer center U مرکز کامپیوتر
community center U مرکزاجتماع
community center U ساختمان محل انجمن
communication center U مرکزارتباطات
communication center U مرکز مخابرات
information center U مرکز اطلاعات
information center U مرکز جمع اوری اطلاعات
chiral center U مرکز کایرال
convalescent center U بیمارستان ثابت منطقهای
filter center U مرکزتوزیع اطلاعات
cost center U قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
direction center U مرکز هدایت عملیات
direction center U مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
documentation center U مرکز اسناد
dead center U نقطه مرگ
dead center U مرکز سکون و بی حرکتی
education center U مرکز اموزش
education center U اموزشگاه
data center U مرکز داده
data center U مرکز داده ها
feeding center U مرکز تغذیه
filter center U مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
cost center U تمرکز هزینه
inversion center U مرکز وارونگی
lathe center U مرکز یا محور دوران ماشین تراش
symmerty center U مرکز تقارن
center of symmerty U مرکز تقارن
center of resistance U مرکز مقاومت
center of pressure U مرکز فشار
center of mass U مرکز جرم
center of mass U مرکز حجم هدف
center of mass U مرکز هیولای هدف
center of mass U مرکز هدف
center of lift U مرکز برا
center of impact U مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
center of gyration U نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
center of gravity U مرکزگرایی
local center U مرکز محلی
center of thrust U امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
center piece U قسمت میانی اسباب روی میز
center piece U میانه
center web U مرکز چرخ
center web U هسته
center stripe U خط میانی زمین
center strop U نوار پهن تور تنیس
center strap U نوار پهن تور تنیس
center spuare U زاویه تمرکز
center spot U نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
center sleeve U مرغک ماشین تراش
center sleeve U مرکز مجوف
center wing U بال میانی
center section U بال میانی
center punch U مرکز منگنه
center punch U مرکز سوراخ
center punch U سنبه نشان
How do I get to city center? U چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
school center U مرکز اموزش
respiratory center U مرکز تنفسی
reserve center U مرکز اموزش احتیاط
active center U مرکز فعال
reserve center U مرکز احتیاط
relay center U مرکز باز پخش
aerodynamic center U مرکز ایرودینامیکی
after bottom center U تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
after top center U تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
regional center U مرکز منطقهای
provision center U مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
training center U مرکز اموزش
shopping center U مرکز فروش
dead center <idiom> U کاملا وسط
The city center . U میدان ( مرکز ) شهر
She is the center of attraction . U آن زن همه را بسوی خودش می کشد
whole blood center U مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
wheel center U مرکز چرخ
three center bonding U پیوند سه مرکزی
switching center U مرکز راه گزینی
speech center U مرکز گویایی
vasoconstrictor center U مرکز انقباض عروق
sleep center U مرکز خواب
signal center U مرکز پیام
signal center U مرکزارتباطات
signal center U مرکز مخابرات
shopping center U بازار
provision center U مرکز توشه
primary center U مرکز اولیه
detention center U بازداشتگاه
burst center U مرکز ترکش
operation center U مرکز عملیات
burst center U مرکز گلوله
center of burst U مرکز ترکش گلوله
battery center U مرکز اتشبار
nerve center U مرکزفرماندهی
before bottom center U تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
before top center U تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
nerve center U مرکز عصبی
brain center U مرکز مغزی
primary center U مرکز عمده
pintle center U نقطه لولا
pintle center U مرکز لولای جنگ افزار
message center U مرکز پیام
luminescent center U هسته لومینسانس
computer center director U مدیر مرکز کامپیوتر
shopping center [American] U مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
commercial center [American] U مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
hole center distance U فاصله مرکز سوراخ
commercial center [American] U مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
shopping center [American] U مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
commercial center [American] U مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
commercial center [American] U مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
international switching center U مرکز سوئیچینگ بین المللی
instantaneous center of rotation U مرکز دوران لحظهای
information processing center U مرکز پردازش اطلاعات
day care center U مهد کودک
disciplinary training center U دارالتادیب
combat information center U مرکز اطلاعات رزمی
combat information center U اطاق عملیات
shopping center [American] U مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
disciplinary training center U مرکز اموزش زندانیان نظامی
computer center manager U مدیر مرکز کامپیوتر
attendance center [British E] U بازداشتگاه نوجوانان [قانون]
carpooling center [American E] U بنگاه همسفری
data processing center U مرکزداده پردازی
data processing center U مرکز پردازش داده
data processing center U مرکز داده پردازی
dead center ignition U نقطه اشتعال
dead center ignition U نقطه انفجار
control and reporting center U تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
control and warning center U سیستم کنترل و اعلام خطر
dead center position U نقطه مرگ بالا یا پایین
fire direction center U مرکز هدایت اتش
carpooling center [American E] U مرکز همسفری
Recent search history Forum search
1معنی field housing در محصولات صنعتی چیست؟
2در رشته ادبیات انگلیسی
1گردش علمی
1سیاست گزاران حوزه فرهنگ
2single gas
2single gas
1I want to add a meaning, but it doesn't fuction!
1من میروم به قومندانی
2پخش شدن الکترونها از یک فلز یا نیمه هادی به درون یک خلاء تحت تاثیر میدان الکتریکی
0depth of field preview button
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com